-‘๑’-ﬤسـ ـ ـتــهـ ـآے یـפֿـ زﬤه-‘๑’-
دوری از من! اما… به تو اندیشیدن را،عادتی ساخته ام بهر تنهایی خویش…
_____בستهاے یخــ زבــهـــــــــ
פֿـﬤآیــا حَوآسِـ ـتـ ـ هَسـ ـتـ؟!
صِـﬤآے هِقـ ـ هِقـ ـ گِریــهـ هآیَمـ ــ ـ...
اَز هَمآלּ گلویے مے آیَــ ـﬤ ڪﮧ تـ ـو...
از رَگـ ـشـ ـ بـﮧ مَـלּ نزﬤیڪ تَرے!!!
نوشته شده در پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:بغض,هق هق,گریه,رگ,خدایا,دستهای یخ زده,کلبه ی یخی,تنهایی,, ساعت
13:11 توسط Ḡøʟℯ ¥αḱн