-‘๑’-ﬤسـ ـ ـتــهـ ـآے یـפֿـ زﬤه-‘๑’-
دوری از من! اما… به تو اندیشیدن را،عادتی ساخته ام بهر تنهایی خویش…
اگـﮧ چشمتــ پرسيـב، بگـــو نـבيـבمش ...
اگـﮧ گوشت پرسيـב، بگــــو نشنيـבمش ...
اگـﮧ בستت لرزيـב، بگـــو مالـﮧ سرمآستــ...
اگـﮧ پآتـــ سستـــ شـב، بگو مالـﮧ ضعفـﮧ ...
ولے اگـﮧ בلتــ ريختــ، بـﮧ خوבت בروغ نگو .. نوشته شده در پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:دوروغ,ضعف,سرما,پرسش,دستهای یخ زده,کلبه ی یخی,, ساعت
10:25 توسط Ḡøʟℯ ¥αḱн